تبیین رفتار انحرافی
علی نوری؛ دکتری جامعه شناسی و مدرس دانشگاه و پژوهشگر اجتماعی
انحراف، هرگونه رفتاری است که با انتظارات جامعه منطبق یا سازگار نباشد. به عبارت دیگر، انحراف، دوری جستن و فرار از هنجارهاست و هنگامی رخ می دهد که فرد یا گروهی معیارهای جامعه را رعایت نمی کنند. دانشمندان از منظرهای گوناگونی به تبیین رفتار انحرافی پرداخته اند:
1. تبیین زیست شناختی انحراف (تبیین جسمانی): در گذشته عامل زیست شناختی را علت ارتکاب جرم می دانستند و معتقد بودند که انحراف با عوامل زیست شناختی مانند نقص جسمانی و الگوهای کروموزومی در ارتباط است. مطابق این نظریه ظاهر افراد، شکل جمجمه و اختلالات کروموزومی می تواند عامل بروز رفتار انحرافی باشد. اما این نظریه از پشتوانه علمی اندکی برخوردار است. ۲. تبیین روان شناختی: مطابق این دیدگاه، عوامل روانی مانند شخصیت یا میزان هوش افراد در ارتکاب آنان به رفتارهای انحرافی اثرگذار است. به نظر فروید هرگاه فرد نتواند در مقابل امیال غریزی مقاومت کند یا وجدان او به درستی او را راهنمایی نکند ممکن است دچار اعمال انحرافی شود. هم چنین این دیدگاه هوش افراد را عاملی برای انحراف به حساب می آورد و معتقد است افرادی که از هوش کم تری برخوردارند ممکن است بیش تر به رفتار انحرافی سوق پیدا کنند. ۳. تبیین رفتار انحرافی از دیدگاه جامعه شناسی: مطابق این رویکرد، افرادی که به صورت صحیحی اجتماعی نشده اند، هنجارهای فرهنگی را یاد نگرفته اند و بدین سان قادر نیستند بین رفتار فرهنگی مناسب و نامناسب تمایز قائل شوند. از طرف دیگر جامعه شناسان معتقدند که بسیاری از صور کجروی از یک فرد به فرد دیگر منتقل می شود. اعتقاد دیگر در خصوص انحراف، تبیین نتیجه نارسایی های موجود بین فرهنگ و ساخت اجتماعی جامعه است، براین اساس هرجامعه نه فقط به لحاظ فرهنگی دارای اهداف مجاز و معینی است، بلکه افزون برآن، به لحاظ اجتماعی نیز دارای ابزارهای تائید شده ای برای رسیدن به آن اهداف است. هرگاه فرد به این وسایل دست پیدا نکند، احتمال بروز رفتار انحرافی و کجروی برای او، وجود خواهد داشت.
– نظریه تأثیر معاشرت
این نظریه را “ادوین ساترلند” ارائه کرده است و براین اساس معتقد است برای آن که شخص جنایتکار شود، باید نخست بیاموزد که چگونه می توان جنایت کرد. او این فرضیه را تا آنجا پیش برد که می گوید این آموزش، حاصل کنش و واکنش با افراد دیگر است. غالباً افراد هم با افراد و گروه های منحرف و هم با افراد و گروه های غیر منحرف برخورد می کنند. ساترلند کنش متقابل میان این گروه ها را بر حسب فراوانی، اولویت، دوام و شدت ارتباط با یکدیگر مورد سنجش قرار می دهد.
– نظریه بی هنجاری (آنومی): “امیل دورکیم” مفهوم بی هنجاری را وارد جامعه شناسی کرد. بی هنجاری، وضعیتی است که براساس آن در جامعه هنجار معینی وجود ندارد که فرد از آن پیروی کند، بنابراین او بی ریشه و بی اساس عمل می کند. این حالت زمانی ایجاد می شود که انتظارات فرهنگی با واقعیات اجتماعی ناهماهنگ و ناسازگار باشد. “رابرت. ک. مرتن” چهار نوع رفتار انحرافی را در شرایط (تضاد بین اهداف مورد تأکید جامعه و وسایل مشروع و قانونی دستیابی به آن اهداف) مطرح می کند که عبارت اند از:
نوآوری یا ابداع: نوآوری یا ابداع هنگامی رخ می دهد که فرد اهداف فرهنگی را پذیرفته، اما وسایل اجتماعی مورد قبول برای دستیابی به اهداف را نپذیرفته است. مثلاً دستبرد دزدان به بانک ها برای افزایش ثروت به جای کار آبرومند.
رسم پرستی: رسم پرستی هنگامی رخ می دهد که شخص وسایل فرهنگی مرسوم و پذیرفته را تائید می کند، اما خود هدف را نمی پذیرد. مثلاً پرستاری که به جای پذیرش فوری بیمار به کارهای تشریفاتی پذیرش از قبیل فرم و . . . می پردازد.
انزواجویی: انزواجویی هنگامی رخ می دهد که فرد هم اهداف تائید شده فرهنگی و هم وسایل رسیدن به آن اهداف را طرد می کند. مثلاً معتاد موادمخدر که خود، خانواده و . . . را رها می نماید.
طغیان: طغیان وقتی رخ می دهد که اهداف تائید شده فرهنگی و وسایل دستیابی به آن هر دو طرد می شوند و فرد می خواهد اهداف و وسایل جدیدی را جایگزین نماید. مانند گروه های فشار
– نظریه خرده فرهنگ منحرف: بخش مهمی از رفتارهای انحرافی معمولا در چهارچوب گروه منحرف انجام می شود. غالباا کسانی که در یک انحراف شریک هستند، برای دو هدف دور هم جمع می شوند: یکی حمایت متقابل و دیگری فراهم آوردن جوی که در آن بتوانند رفتار انحرافی خود را بروز دهند. خرده فرهنگ منحرف به شیوه رفتار، ارزش های غالب و تفاهم متقابل گفته می شود که بین اعضای یک جمع مشترک است، اما جامعه رسمی آن ها را نمی پذیرد. معمولاً افرادی که از سوی جامعه طرد می شوند در جستجوی پیوستن به خرده فرهنگ بوده، شاید در آن گروه جایگاه، منزلت، رفاه و پذیرش مطلوب را پیدا کنند.